به کجا جنين شتابان
گون از نسيم پرسيد
دل من گرفته زين جا هوش سفر نداري زگذار اين بيابان
همه ارزويم اما چه کنم که بسته پايم
چه کنم که بسته پايم ......
براي اولين باره که وبلاگ شما رو ديدم و نمي دونم چرا اين شعر را نوشتم همه اينها بهانه است بهانه هاي کوچيک براي ارزوهاي بزرگ
کاش راه درک انسانيت هميشه اينقدر راحت پيدا مي شد
خلاصه خدا قوت التماس دعا
سلام
منظورم مسئوليت وبلاگ ايليا بود ... خيلي برام مهم بود تا اون شب به مطالبش دسترسي پيدا كنم .... عصباني شده بودم ... تند رفتم .... معذرت مي خوام...
راستي ما كه نتونستيم مزار ايليا رو پيدا كنيم توي شلمچه ....ميشه محل دقيقش رو بگيد .... احساس كردم يه بازيه !!!!
خدا قوت ...
آه از جنوب كه امسال بد جوري دلمان را سوزاند ...
واي كه كبوتر بودن چقدر است به خصوص از نوع جلدش
راستي آيا گروه فاطميون سايت و يا وبلاگي براي معرفي خود دارند ؟
در پناه حق موفق باشيد
بادستهگليبهشادابيحاصلجمعشكوفههايبهاريبهاستقبالتميشتابم!
خبريازتوننيست
كجاييد؟
بايد كه كبوتر شد تا معناي پرواز را فهميد..
وااي و شما دارين مي رين عمره ..
و من باز دلم هوايي شد...
هواي حرم ..................
روضه
بقيع
مسجدالنبي
حرم
صفا
يماني
بي خبر نري كلي پيغام دارم كه مي خوام برسوني
يا حق
عجب عكسي .... امسال كه نمي تونم برم جنوب معني اين عكسو بهتر درك ميكنم... آخه....
اليس صبح بقريب
سلام عليكم دوست گرامي ...
بسيار خرسندم از اينكه قدم رنجه فرمودين و به كلبه حقيرانه مجازي بنده سري زديد .
اميدوارم كه هميشه موفق و ثابت قدم باشيد ان شاء الله .
التماس دعا
سلام ...
عالي بود .
يا علي يازهرا
لا اقل مسئوليت قبول نكنيد لطفا !!!!!
اول : سلام ...
دوم : تبريك ميگم حاجي ...
سوم : حتما جواب حامد رو بده .... جواب ما مهم نيست ...
چهارم : اين لوح دل چرا بهم ريخته ؟؟؟... تو رو خدا درستش كنيد .. به مطالب ارشيوش تا امشب احتياج دارم ....
پنجم : تازه متوجه شدم كه خودتون هم ايليا رو نديده بوديد .... خيلي تحت تاثير قرار گرفتم .... دوباره ...
ششم : دارم ميرم جنوب .... براي ايليا پيغامي نداريد ؟؟؟؟
هفتم : خدا قوت .....
شب ها که سکوت است و سکوت است و سياهي
آواي تو مي خواندم از لايتناهي
آواي تو مي آوردم از شوق به پرواز
ارمياي عزيز سلام
خوبي؟
حتما خوبي ديگه . اگه خوب نبودي كه اين قدر قشنگ نمي نوشتي. حتما خيلي هم بهت خوش مي گذره. حتما برات مهم هم نيست كه كي مياد اينجا نوشته هات رو مي خونه. برات پيام مي ذاره. گاهي وقت ها پيام هاش رو هم پياز داغ مي زنه تا شايد بياي و يه سري بهش بزني اما ...
دريغ.
مي دونم سرت شلوغه. مي دونم لوح دل ايليا هم با توست و بايد به اون هم برسي اما ... دريغ.
كاش حداقل يك بار هم كه شده مي اومدي به من هم سر مي زدي. شايد اون جا هم خبري بود كه نشنيده باشي. شايد اون جا هم دلي باشد كه مثل دل تو و دل ايليا بتپد.
ولي خب. اشكال ندارد. ديگر شايد نيايم. يا اگر بيايم ديگه پيام برات نمي ذارم. مگه اين پيام ها مي خوني كه برات پيام بذارم. يادش بخير روز اول كه با تو و ايليا آشنا شدم فقط ده دقيقه پاي كامپيوتر اشك ريختم . خيلي خوشحال بودم كه دو تا دوست جديد پيدا كردم. با خودم كلي برنامه ريزي كردم.
ولي ... دريغ...
تا تواني دلي به دست آور . دل شكستن هنر نمي باشد.
خيلي دوستت دارم. هم تو رو و هم ايليا رو.
قربانت حامد
يا علي
هوالعزيز
سلام . تبريك مي گم ، اسمتون در اومده براي زيارت خانه خدا . خوش به حالتون خوش به حالتون خوش به حالتون