سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 ● محبت جمعه 84 بهمن 28 - ساعت 11:35 عصر - نویسنده: ارمیا معمر

به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمـان رود و کار آفتاب کند

سلام علیکم
چند شب پیش آدرس اینجا رو از یکی از دوستان گرفتم. وقتی خوندم بغض اجازه حرف زدن رو ازم گرفت! ولی الان فقط دو جمله میتونم بگم: اسلام جز دین محبت نیست! - اگر بر لوح دل شما هم نقشی مانند الف قامت یار شکل گرفت محکم آن را بچسبید و ولش نکنید!

یا مهدی
حیدر مدد

 

* * *

 

سلام ایلیا جان...

 

* * *

 

پی نوشت:

این روز ها تو یه سخنرانی به یه تعریف جالب از تقوی بر خوردم!
می گفت: تقوی یعنی این که خودت رو برای کسی و به خاطر کسی نگه داری!
بعد می گفت عشقی که بافته و ساخته ی خیال ما آدمهاست به اضافه کلی افزدونی میشه تقوی.
مثلا یه آدم می ره می جنگه، بیمار میشه، مفقود می شه و یا ...، یه آدم دیگه تا موقع برگشتن اون آدم قبلیه صبر می کنه. بین اطرافیان هم می پیچه که فلانی خودش رو برای فلانی نگه داشته!
این تو زبون شعرا و ادبی نویس ها «عشق»  تعبیر میشه. البته خدا بهش می گه «تقوی». تازه برای این که یه همچین عشق تجلی پیدا کنه کلی پیش زمینه میخواد، اول باید یه نفری باشه که تو دوستش داشته باشی، بعد بذاره بره، بعد تو علی رغم کنایه های اطرافیان به خاطر علاقه ات مدتی صبر کنی!‌ تازه تهش هم معلوم نمی شه خودش میاد؟ یا خبرش!

اما مفهوم تقوی که گفتیم برتر از عشقه ضمن این که اون درد سر ها رو هم نداره، تهش هم آدم میدونه که به نتیجه می رسه!
اون چیزایی که میخواستم بنویسم ، نیومد سرِ قلم، این متن رو هم همین طوری نیمه کاره می ذاریم میمونه.
باقی اش برای بعد.

یا علی

*

متن بالا از نوشته های حسین آقا بود که خیلی وقت پیش به گروه فرستاده بودن!

نتیجه: (همون چیزی که گفتم!) اسلام جز دین محبت نیست! ... صلیوات!

 

* * *

 

حرف آخر:

بی مزد بود و منّت، هر خدمتی که کردم
یا رب مبـــــاد کس را مخـدوم بی عنایت!

 

حیدر مدد             

 


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 103 فروردین 30

d
خانه c
d سجل c
d
نامه رسون c


خانه‌ی دوست کجاست!؟


به ذره گر نظر لطف بوتراب كند /// به آسمان رود و كار آفتاب كند


همسر مهربان
عرفه (حسین آقا)
عمداً (مهدی عزیزم)
مختصر (روح‌اله رحمتی‌نیا)
ترنج
راز خون (سجاد)
مشکوة
لب‏گزه
دیاموند

 


ارمیا نمایه

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آن ‌را تجربه می‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن ‌را در ریه‌‌ها فرو می‌بردند. اما هیچ‌‌وقت لازم نبود راجع به آن فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود. ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب ندارد. امام مثل آب بود. ماهی‌‌ها به‌‌‌جز آب چه ‌می‌دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد، تازه زمینی که آرام‌تر از دریاست، شروع می‌کند به تکان‌خوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه می‌شد نوشت که به ‌نحو ناجوری دست و پا می‌زند. تنش را به زمین می‌کوبد. گاهی به اندازه طول بدنش از زمین بالاتر می‌رود و دوباره به زمین می‌خورد. علم می‌گوید ماهی به خاطر دورشدن از آب، به دلایلی طبیعی، می‌میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می‌کند که ماهی از بی‌آبی به دلایلی طبیعی نمی‌میرد. ماهی به‌خاطر آب خودش را می‌کشد!

ارمیا / رضا امیرخانی


نوشته‌های قبلی
هفتای‌اول( بهمن83 تا آذر84 !!!)
هفتای‌دوم( آذر84 تا بهمن84)
هفتای‌سوم( بهمن و اسفند84)
هفتای‌چهارم(فروردین‏واردیبهشت 85)
هفتای‌پنجم( اردیبهشت و خرداد 85)
هفتای‌ششم( خرداد و تیر85)
هفتای‌هفتم( تیر و مرداد85)
هفتای هشتم(شهریورتاآبان85)
هفتای نهم( آبان 85 تا آخر 86)
هفتای دهم(بهار،تابستان و پاییز87)
هفتای یازدهم(اسفند87 تا مهر88)

 


آوای ارمیا


 


جستجو در متن وبلاگ


 


کل بازدیدها: 307438
بازدید امروز: 17

بازدید دیروز:15


اشتراک در خبرنامه
 
با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ باخبرشوید.