امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام) به برادرش عقیل ابن ابیطالب چنین فرمود: «میخواهم زنی برای من خواستگاری بنمایی که از خاندان شجاعت باشد و بسی قوی پنجه و شیردل باشد.»
عقیل عرض کرد: «یا سیدی! چنین زنی را برای چه میخواهی؟»
حضرت فرمود: «برای اینکه فرزند شجاع و دلیر آورد.»
عقیل گفت: «چنین زنی در قبیله بنیکلاب میباشد و او فاطمه دختر حزام ابن خالد کلبی است.» (و مادرش لیلی دختر شهید بن ابی بن عامر بن ملاعب الاسنه است.) برای اینکه در میان قبائل عرب شجاعتر از پدران او نیست جز خودت یا علی!
* * *
شاید در هیچ تاریخی نوشته نشده باشد. شاید تنها زبان حال باشد. اما ادبی که از جناب امالبنین مادر روح ادب ابالفضل العباس(علیهماالسلام) سراغ داریم هیچ بعید نیست؛ که میگویند چون فاطمه کلابیه وارد خانهی امیرالمؤمنین(علیهالسلام) شد، آنگاه که شویش او را فاطمه صدا زد طاقت نداشت گردش چشمان بچههای صدیقه طاهره سلاماللهعلیها را ببیند! پس او را امالبنین صدا میکرد و میگفت خدا به تو چهار پسر عطا میکند که اولین آنها عباس «ذخیرة الحسین» (علیهماالسلام) است.
و چون عباس(علیهالسلام) بهدنیا آمد پسر را دور سر فرزندان فاطمه(سلاماللهعلیها) میچرخاند و میگفت: «پسرم فدای شما باد!»
و همین هم شد! هنگامیکه بشیر جلوتر از کاروان، وارد مدینه شد تا مردم را از ماجرای کربلا و کوفه و شام، و مصیبتهایی که بر اهلبیت پیامبر آمده خبر دهد، امالبنین(علیهاالسلام) او را ملاقات کرد.
- ای بشیر از حسین(علیهالسلام) چه خبر آوردی؟
- ای امالبنین خدایت تو را صبر دهد که عباست کشته شد!
- از حسین خبر ده.
- امالبنین فرزندت عبدالله را کشتند.
- حسینم!؟ حسینم چه شد!؟
- امالبنین جعفرت را لب تشنه شهید کردند.
- حسین!؟ حسینم کجاست!؟
- امالبنین به عثمانت هم رحم نکردند.
- فرزندان من و آنچه در زیر آسمان است فدای حسینم باد! از حسین چه خبر آوردی!؟ او را چه شد!؟ حسینم کجاست!؟
و بشیر خبر شهادت اباعبدالله الحسین(علیهالسلام) را نیز به او داد. صیحهای از عمق جان کشید و گفت:
- ای بشیر! رگ دلم را پاره کردی!
و صدا به ناله و شیون بلند کرد. و این چنین بود که مرگ چهار جوان رشید خود را سهل میشمارد ولی شهادت امام زمانش تاب را از او میگیرد!
* * *
بعد از آن، همه روزه به بقیع میرفت و مرثیه میخواند و همچنین بانوانی که از کربلا مراجعت کردند در خانهی آن حضرت به مراسم عزاداری قیام مینمودند. و همی گریه کرد تا اینکه در مدینه به جوار حق پیوست. و ثابت کرد مادر ادب است و ادب از دامان او زاییده شده است!
این اشعار را به او نسبت دادهاند:
لاتــدعــونــی ویک امالـبـنـیـن تــذکــرنـــی بــلــیــوث عـرین
کـانـت بـنـون لـی ادعـی بهم و الیـوم أصبحت و لا من بنین
أربــعــة مـثـل نـســور الـربـی قد واصلوا الموت بقطع الوتین
تنـازع الـخـرصـان اشلا اعـهم و کلـهم امسـوا صریعـا طعین
فـلـیـت شـعـری اکـمـا اخبروا بـأن عـبــاســاً قـطیـع الیدین
دیگر مرا امالبنین نخوانید و مادر شیران شکاری ندانید! مرا فرزندانی بود که به سبب آنها مرا امالبنین میگفتند و اکنون صبح کردم که دیگر برای من فرزندی نیست! چهار باز شکاری داشتم که آنها را نشانهی تیر کردند و رگ وتین آنها را قطع نمودند! دشمنان با نیزههای خود بدنهای طیبه آنها را از هم متلاشی کردند و شام کردند در حالیکه همه آنها بر روی خاک با جسد چاکچاک افتاده بودند! ایکاش میدانستم آیا چنین است که مرا خبر دادند؛ به اینکه دستهای فرزندت عباس(علیهالسلام) را از تن جدا کردند!؟
و نیز این اشعار را:
یا مـن رای الـعـبـاس کـر عـلـی جـمـاهـیـر الـنقد
و راه مـن ابـنـاء حــیـــدر کـــل لـــیـــث ذی لــبــد
بـنـئـت ان ابـنـی اصـیـب بــرأســه مـقــطــوع یــد
ویلی علی شبلی و مال بــرأســه ضــرب الـعـمـد
لـو کــان ســیــفــک فـی یـدیک لما دنی منه احـد
ای کسیکه عباس مرا دیدهای که با دشمن در قتال است؛ و آن فرزند حیدر کرار(علیهالسلام)، پدروار حمله میکرد. و فرزندانِ دیگرِ علیِ مرتضی(علیهالسلام) که هریک شیرِ شکاری هستند، در پیرامون او قتال میکردند. آه که خبر به من رسیده است بر سر فرزندم عمود آهن زدند در حالیکه دست در بدن نداشت! ای وای بر من! چه بر سرم آمد!؟ و چه مصیبت بر فرزندانم رسید!؟ اگر فرزندم عباس را دست در تن بود کدام کس جرئت داشت که به نزدیک او بیاید!؟
* * *
پینوشت:
(1) سیزدهم جمادیالثانی سالروز وفات حضرت امالبنین، مادرِ روح ِ ادب، قمر منیر بنیهاشم ابالفضلالعباس (علیهماالسلام) بر همهی ارادتمندان حضرتش تسلیت باد!
(2) اون دختری رو که گفتم براش دعا کنید... یادتونه؟ روزهای آخر فاطمیه او هم پر کشید! راحت شد! شهیده شد! مثل پدر و مادر غریبش! رفت در آغوششان! واقعاً که هم زندگیشان غریبانه بود و هم شهادتشان! شادی روحشان صلوات!
* * *
حرف آخر:
کـلـیـد قفـل مشـکلهاست عباس(ع)
به یکتـایی قـسـم یکتـاست عباس(ع)
اگـر چـه زادهی امالـبـنـیـن(س) اسـت
ولیکن مادرش زهراست(س) عباس(ع)