وبلاگ :
ارميا
يادداشت :
گازي بر يك تكه نان!
نظرات :
2
خصوصي ،
21
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
فاطمه
به نام خدا...سلام...بگذاريد من از آخر بيام اول..ميگم كاش نكته 3 را نمي نوشتيد!!!...ما همين طوري مثل هميشه مي آمديم و مي رفتيم و ...خوشحال مي شديم كه يك چيزي از شهيد ايليا خوانديم!!!...(آخه احساس كردم يك چيزي تو وجودم تكون خورد؟؟؟!!!..چيز خاصي مي خواهيد بنويسيد؟؟)...حالا ..بگذريم...من اين فيلم را نديدم اما با نظر شما موافقم كه شهر..مخصوصا اگر تهران باشه...خودش همه عوامل لازم براي گمراه كردن و به قولي از راه به در كردن انسان(اگر قبلش در راه بوده باشه!!)را داره...و باز هم با حرف شما موافقم كه
( آيا يك جوان شهري، كسي كه دور و برش پر گناه است، كسي كه تا چشم بچرخاند، توي كوي و برزن نگاهش آلوده به نامحرم ميشود، ولي «
ميبيند و رو برميگرداند
»؛ آيا همچين جواني نميتواند به معنا پيببرد!؟)...راستي زيارتتون هم قبول..البته با تاخير...التماس دعا