سلام
ما يتيمان جهان...اهل شوش ام ليكندل من جاي دگر آسمان دل من باراني ستآرزو و حسرت ديدار يارچشم هايم مشتاقياس را مي جويد با اميد ديدنش راه را مي شويدزير اين طاق كبود اندرون بارگاه دانيال كودكي دست مرا مي گيردو به من مي گويد:پدرم مهدي را تو نديدي آقا؟ناگهان نيزار دل آتش گرفتبغض دل مي شكندپسرك بار دگر مي پرسد:پدرم مهدي را تو نديدي آقا؟تا كه ناگه دستيآمد و دست پسر را بگرفتبا خود بردساعتي مي گذرد...در همين نزديكيكودكي تنها بوددر نگاه اشكبارش اشتياقي ديدمو كمي اشك يتيمي پيدااو به من مي نگريستبا نگاهش پرسيد:پدرم مهدي را تو نديدي آقا؟با نگاهم گفتم:نه پسر جان اماجاي دوري هم نيستدر همين نزديكي ستدر ميان دل ما منتظران فاصله اي نيستآري اي جان دلم ما يتيمان جهان در فراق پدر خويش چنين تنهاييماندر اين تاريكيدر فراق آن نگاه مهرباندر فراق شانه هاي گرم آن سنگ صبور مرگ دل نزديك استمن كبوتر ديدمبال هايش زخميدر حصار ميله هاي آتشيندر هجوم تيرهاي زهر گينو شقايق ها هم در هجوم رنگ هاي كوردلمرگشان نزديك استبلبل از داغ شقايق گريه كردگريه اي سرخ كه همرنگ شقايق ها بود...ما يتيمان جهانگنبد بشكسته را با اشك خود آراستيمتا نبيند آن نگاه مهربانخاك هاي گنبد بشكسته ي جد غريبو سحر نزديك استدر همان ميعادگاه يوسف و درماندگانبلبل شيرين كلاماز فراز شانه هاي آن نگارين آفتابتا فرود اشك هاي سرخ اين مسكين يتيمشعر ها خواهد سرودو شقايق ها هم باز سرخابي شوند... آرزو وحسرت ديدار يارچشم هايم مشتاقياس را مي جويدبا اميد ديدنش راه را مي شويد...راستي يادش بخيرشب نشيني مي گفت:اي عزيز دل من تيره ترين قسمت شباندكي قبل طلوع سحر است...ما يتيمان جهان..................................
در مورده مسيله حجاب
نميدونم چي بگم
بايد فرهنگ سازي بشه
يا علي