«««
آن زمان که نواي "من يمت يرني" دلدار را شنيد بري جان دادن بي قرار شد.
... و خوشا به حال تو که در روضةالجنة مأوي گرفتي!
اي که در جان تو آتشي بود در غم حبيب که هيچ گاه به سردي نگرائيد.
با آن آتش چه ها که نکردي! چه دل ها که نسوزاندي! چه عاقلاني که به جنون نکشاندي!
جنوني که تمام عقل بود!
طوبي لک! که بانوي دو عالم مادر پهلو شکسته ي ارباب آماده است تا اجرت دهد.
... و چه پر سود معامله اي!
آفرين! مرحبا! احسنت!
»»»