• وبلاگ : ارميا
  • يادداشت : شروع دوباره - ادامه از پست قبلي
  • نظرات : 3 خصوصي ، 61 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + تارا 

    ايلياي عزيز من حدود 5 سال پيش با تو آشنا شدم . اسمتو و بخشي از داستان زندگيه پر افتخارتو توي يه سر رسيد امام زماني خوندم . روحت شاد باشه گرامي .رفتي و راحت شدي عزيز . بيا ببين توي دنيا چطور دارن سر بچه هاي کوچولوي شيعه و سني رو فقط به جرم مسلمون بودن ميبرند!!!! بيا ببين که مردان سرزمينت چطور مثل زنها گرفتند خوابيدند. بيا ببين که چطور کلام علي اعلي را به خاک سپردند. من از اين زندگي متنفرم . من زندگي رو اينطوري نمي خوام . نميخوام دور و برم پر باشه از مردهاي ترسو . اي کاش فقط يه خ.رده به اندازه ي تو مسلمون بوديم . دير به کلاس درس عاشقي رسيدي ولي خيلي زود با بهترين نمره ها فارغ التحصيل شدي و رفتي...