هوالحي
شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
روي مه پيكر او سير نديديم و برفت
گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود
بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت
بس كه ما فاتحه و حرز يماني خوانديم
در پيش سوره اخلاص دميديم و برفت
عشوه مي داد كه از كوي ارادت نروم
ديدي آخر كه چنان عشوه خريديم و برفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت ليكن
در گلستان وصالش نچميديم و برفت
همچو حافظ همه شب ناله و افغان كرديم
اي دريغا به وداعش نرسيديم و برفت
روحش شاد