هوالحبيب
يك نظر مستانه كردي عاقبت
عقل را ديوانه كردي عاقبت
با غم خود آشنا كردي مرا
از خودم بيگانه كردي عاقبت
در دل من گنج خود كردي نهان
جاي در ويرانه كردي عاقبت
سوختي در شمع رويت جان من
چاره ي پروانه كردي عاقبت
قطره ي اشك مرا كردي قبول
قطره را دردانه كردي عاقبت
كردي اندر كل موجودات سير
جان من كاشانه كردي عاقبت
زلف را كردي پريشان
خلق را خانمان ويرانه كردي عاقبت
مو به مو را جاي دلها ساختي
مو به دلها شانه كردي عاقبت
در دهان خلق افكندي مرا
فيض را افسانه كردي عاقبت