هر دم بشارتهاي دل
از هاتف جان مي رسد
هر کس که از جان بگذرد
آخر به جانان مي رسد
يکدم مياسا روز و شب
مردي بجو ، دردي طلب
چون جان ز درد آمد به لب
ناگاه درمان مي رسد
ره گرد راز آيد تو را
شيب و فراز آيد تو را
چون ترک وتاز آيد تو را
آخر به پايان مي رسد
اين خانه چون ويران شود
معمور و آبادان شود
اين سر چوبي سامان شود
ناگه به سامان مي رسد