سلام من اولين باره که وب شما و لوح دل رو مشاهدا کردم وواقعا تحت تاثيرقرارگرفتم
نميدونم هنوزهم وبلاگ نويسي ميکنيد يانه اما وظيفه ي خودم ديدم ازتون بابت وبتون تشکرکنم.وقت کرديدسري هم به مابزنيد
التماس دعا
ياعلي
يا رب الجميل
سلام .خدا زيباست و زيبايي ها رو دوست داره و هرچيز زيبايي رو هم براي خودش گلچين مي كنه .حيف دير با شما آشنا شدم اما ...
پس چرا آپ نمي كني ؟!
سلام
منم از شنيدن موضوع ايليا جا خوردم
هم وب شما رو لينك ميكنم هم ايليا ي عزيز رو
شما هم اگه به ما سري بزنيد منت گذاشتين
در صورت تمايل لينكم كنيد .
گل اشكم شبي وا مي شد اي كاش
همه دردم دوا مي شد اي كاش
به هركس قسمتي دادي خدايا
شهادت قسمت ما مي شد اي كاش
سلام آقا وبلاگت خيلي قشنگه چندبار ديگه هم سر زده بودم احسنت احسنت
قبلا قضيه آقاي ايليا را خوانده بودم چه قدر زيبا بود در يكي از مطالبم به وبلاگشان لينك داده بودم! خيلي بهشون حسوديم شد خوشا به حالش ! نظرات ديگران را هم خواندم ديدم همه احساس من را دارند:
سبکباران خراميدند و رفتند،مرا بيچاره ناميدندو رفتند،سواران لحظه اي تمکين نکردند،ترحم برمن مسکين نکردند،سواران از سر نعشم گذشتند،فغانها کردم اما برنگشتند،اسيرو زخمي و بي دست و پامن ،رفيقان اين چه سودا بود بامن؟،جوانمردان جوانمردي کجا رفت؟،مرا اين پشت مگذاريد بي تاب،گناهم چيست پايم بود درخواب؟اگر دير آمدم مجروح بودم،اسيرقبض و بست روح بودم،درباغ شهادت را نبنديد ،به ما بيچارگان زان سو نخنديد،رفيقانم دعا کردند و رفتند ، مرازخمي رها کردند و رفتند،رها کردند در زندان بمانم،دعا کردند سرگردان بمانم،شهادت نردبان آسمان بود،شهادت آسمان را نردبان بود،چرا برداشتند اين نردبان را؟ چرا بستند راه آسمان را؟،چرا برداشتند اين نردبان را؟ چرا بستند راه آسمان را؟،چرا برداشتند اين نردبان را؟ چرا بستند راه آسمان را؟
چه اسم قشنگي انتخاب كردي ارميا معمر ياد داستان ارميا افتادم غرورند اينجا .....پاي بگذار به ياد ياران ! با وضو باش که ابر با نفس هاي شقايق برپاست ! بي غروند اينجا...گرچه از يار نباشد اثري ! و به جز ياد ندارم خطي ليک فرهنگ شهادت با ماست
انشالله در اولين فرصت به وبلاگتان لينك مي دهم
سلام آرمياي عزيز.
نميدونم اين چه آتيشي هست كه تو دلم روشن شده.
از هفته پيش كه در مورد شهيد ايليا خوندم و بعد با وبلاگ شما آشنا شدم، مطالب بعدي كه در مورد ايشون خوندم، نميدونم، نميدونم چه اتفاقي برام افتاده. آرامش ندارم مخصوصا وقتي كه وارد اين وبلاگ ميشم.
خدايا چنان كن سرانجام كار
تو خشنود باشي و ما رستگار
موفق باشي.
يا علي مدد
سلام دوست عزيزممنمونم از ديدارتان از لبگزه ..
ودتي گرفتار بودم و در سفر و ... درود و رحمت بي كران حق بر ايليا كه در سفر سوريه ام خيلي به يادش بودم
اينجا و در مقام او حرف زدن از جمله مواردي است كه هيچ چيز بهتر از سكوت اداي واقع را نمي كندشاد باشيد
به ياد او / سلام
باز هم ممنون از جوابتان . ببخشيد من اينقدر غرق بعضي حالات اون عزيز شدم كه به بعضي چيزاي ديگه نوشته هاي شما توجه نكردم. اميدم اين بود كاشكي يه جاي نزديكتري بود.خيلي دلم مي خواست سر خاكشون برم يا رو خاكي كه اون عزيز زماني قدم گذاشته قدم بگذارم من براي رفتن به قم و جمكران بايد از هفت خوان رستم بگذرم چه برسه به شلمچه.خواهش مي كنم اگه يه زماني توفيق زيارت ايشان را پيدا كرديد سلام اين بنده پر از تقصير را به ايشان برسونيد.
التماس دعا / توفيق الهي رهين راهتان/ خدا نگهدار
مطالبي كه مي نويسيد واقعا آموزنده اس ،ممنون از اينكه ما رو بيشتر با شهيد ايليا آشنا مي كنيد.
من كه جلوي خدا شرمنده ام مثلا از بچگي مسلمون بودم .........