چرا حضرت ثارالله علیه السلام بی کفن است؟ ... چرا؟ ... اصلا کفن یعنی چه؟ ... کفن یعنی پوشش. یعنی ساتر. آیا می دانید و آیا تا به حال فکر کرده اید که چرا اباعبدالله الحسین کفن ندارد؟
زیرا حسین آشکار است. نهان نیست. حسین سرّ الله ست اما فاش است. مخفی نیست. ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة. و سفینة الحسین اوسع و اسرع!
هیچ حجابی نمی تواند حسین را بپوشاند. حسین در نهان و آشکار با همه آشناست. همه ی عالم، دوست و دشمن، مسلمان و غیر مسلمان، شیعه و سنی، همه و همه او را می شناسند. حسین ثارالله است و تا خدا و دین خدا باقی است او جریان دارد. امام حسن علیه السلام کریم اهل بیت است؛ قبول! اما از حسین کریم تر نداریم! او کسی است که حتی در لحظات آخر به فکر ساربان نیز هست و انگشترش را به او می دهد تا به دخترش که قول آن را داده برساند. حسین بن علی ارباب عشق است! و چون سرنشتر عشق بر رگ روح زدند، همه ی انسانها او را می شناسند. مگر کسانی که دلهاشان مرده باشد. پس حسین بن علی فاش است و به این دلیل بی کفن است.
حال چه کسی حسین را می شناسد؟ کدام چشمان نافذ و کدامین بصیرت آگاهی از سر خدا خبر دارد و حقیقت حسین بن علی را می شناسد؟ آیا کسی به اندازه ی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب روحی فداه حسین را می شناسد؟
***
بسم الله الرحمن الرحیم* هـَـلْ ا َتی عـَـلـَی الإنـْـسان ِ حینٌ مِـنَ الدَّهْرِ لـَمْ یَکـُنْ شـَـیـْـئـًا مَـذ ْکورًا؟
شب 21 ام رمضان است. گویا شب آخر است. علی بر بستر افتاده. هیچ یاری برایش باقی نمانده. مالکش را پیشتر غریبانه شهید کردند. سلمان را هم خودش راضی کرد بدون علی به بهشت برود تا ساعاتی دیگر که پیامبر و خدیجه و زهرا و حورالعین را ملاقات کند و او (سلمان) هم به علی می پیوست. مظهر العجائب، علی اعلی، قرآن ناطق غریبانه بر بستر شهادت افتاده. همه ی فرزندانش بر بالین بابا حیدر حاضر شده اند. دیگر امیدی نیست؛ پدر فزت و رب الکعبه را خوانده. پیامبر چندین سال پیش خبر این واقعه را داده بود.
نفس سختی می کشد و می گوید:
- جز فرزندان فاطمه، همگی از اتاق بروند بیرون.
سرش را پایین می اندازد و راه می افتد.
- کجا؟ ... تو بمان! ... با تو کار دارم عباس.
حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و...عباس. حسن و حسین هر دو حجت خدا هستند. امامند و نسبت به خلق اولا بانفسهم. ولی عباس که حجت خدا نیست. عباس مأموم است و فرمانبردار امام. عباس فرزند فاطمه کلابیه است و حسین فرزند فاطمه زهرا سلام الله علیها. حسین مردی 37 ساله است و عباس نوجوانی 13 ساله. حسین امام است و عباس مأموم. حسین ارباب است و عباس نوکر.
نفس دیگری می کشد و اشاره می کند که:
- بیا جلو.
دست امام و مأموم را می گیرد. دست نوکر و ارباب. دست حجت و غیر حجت. دست مرد 37 ساله را در دست نوجوان 13 ساله می گذارد!
- عباس جان! حسین را به تو می سپارم!!! او را یاری کن.
ابالفضل منقلب می شود. می خواهد دستش را بکشد . اما نمی تواند. سرش را به دیوار می زند و می گوید: من نوکرم. نوکر را به ارباب می سپارند، نه...
***
حسین کفن ندارد، چون پوشیدنی نیست. سرّ الله ست اما فاش است. مخفی نیست. عباس هم غیرت الله ست، ولی هنوز هیچ کس او را نشناخته. علی از گذشته و حال و آینده ی افراد آگاه است. علی هم حسین را می شناسد و هم عباس را. فقط کافی است کمی در این رفتار علی تفکر کنیم تا ببینیم که عباس را نمی شناسیم! امام 37 ساله کجا، مأموم 13 ساله کجا؟ عقول حیران می شوند در عظمت باب الحوائج، ابوالقربه، نافذ البصیرة، ساقی و حامی و عبد صالح، قمر منیر بنی هاشم ابالفضل العباس! شهدا قبطه می خورند از مقام شیر پسر ام البنین! عباس قدرت الله است.
السلام علیک ایها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله و لأمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین علیهم السلام
حیدر مدد