• وبلاگ : ارميا
  • يادداشت : امام و ارميا - قسمت اوّل
  • نظرات : 3 خصوصي ، 18 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بهانه 

    سلام...ما امتحان نهايي داشتيم.خونمونم تو خيابون خونه امام بود.از شب قبل همه ماشيناي مسئولين اومده بودن...ما هم غافل از اينكه يا شايدم از رو ناباوري...صبح همه پاي راديو منتظر خبر بوديم...اما خداااا.از همه بدتر وقتي بود كه مردم سرگردون رو تو خيابونمون مي ديديم ..

    .باور نمي كنم كه اون موقع هيچ ايراني اي بوده كه از اين خبر شوك نشده باشه...هر كي ميومد يك گوشه مينشست و زار ميزد آخه تو خونه امام راش نمي دادن تا اينكه گفتن تشيع كي و كجاست....بعد از مراسم تدفين ماشين حمل آقا تا مرقد جلو درمون بود اما مردم اون رو هم ميبوسيدن و مي بوييدن...

    دستتون درد نكنه كه ما رو برگردوندين به اون روزا....مرور دردها خيلي وقتها تلنگر خوبيه....

    فداي دل دردمندت بشم يا امير المومنين