سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 ● چهارشنبه ی صوری سه شنبه 84 اسفند 23 - ساعت 8:58 عصر - نویسنده: ارمیا معمر

   متن زیر شامل دو تا از پست های گذشته ی وبلاگ ارمیاست که یکیشو پارسال به مناسبت چهارشنبه آخر سال نوشتم. که به دلیل هک شدن وبلاگ حذف شدند. گفتم بد نیست تا مجددا بزارمشون اینجا تا تجدید خاطره ای بشه از یک حادثه ی تلخ برای ما و شیرین برای عده ای! همین الان که دارم می نویسم یه مشت «بچّه»، نر و ماده، با سنین مختلف (از 7 سال تا 70 سال) تو کوچه و خیابون ریختن و دارن به خیال خودشون خوش می گذرونند! فردا که میشه می بینن کلی پول دود کردن و یه اعصاب درب و داغون براشون مونده! حالا کشته ها و زخمیاشون بماند! صداهاشون اما منو یاد جنوب و رزم شبانه ای که برامون ترتیب دادن میندازه! همین شش شب پیش بود. اما خداییش اون بشکه های 20 لیتری فوگاز و منورا و صدای تیربار کجا!؟ این جنگولک بازیا کجا!؟ و باز هم خداییش صدای غرش آر پی جی و سوت خمپاره و گلوله ی تانک و شکستن دیوار صوتی کجا!؟ رزم شبانه کجا!؟ خلاصه اینکه تهران مثل شهرهای شورشی شده! خدایا این «بچه ها» کی میخوان بزرگ بشن!؟ بگذریم... بریم سر اصل مطلب: ( به یاد شهید سید حمید میر شفیعی )


« سیبی که می رسد، حکما خودش می افتد. یا بادی می اندازدش، یا کسی درخت را تکان می دهد، یا... این ها اصل نیستند. اصل سیب رسیده است که حکما خودش می افتد... سیب کال است که به ضرب و زور حکیم و مرض و ناخوشی و زیر اتول رفتن، باید چیدش. خب سیبی هم که می افتد، روی زمین زخمی می شود دیگر! البت حکما اگر سالم می ماند، به تر بود، ولی خریدار، سخت طالب بوده، همین جوری زخمی هم خریده. اون سیبا متاعی هستندها... یاعلی مددی! » (من او / رضا امیرخانی)

   همه عالم میدونن ما امسال عید نداریم. یعنی دو، سه، سالی هست که مزه عید رو نچشیدیم. و حداقل تا دو سال دیگه هم عید نوروز نداریم. البت اگر تا اون موقع عمرمون به دنیا باشه!
   به همین خاطر نه پارسال چهارشنبه سوری گرفتیم نه سال قبلش. ولی امسال دلمون لک زده بود برای یه چهارشنبه سوری مشدی. ما توی چهارشنبه سوریمون سیگارت و نارنجک و دینامیت و منور و هفت ترقه و پروانه و سفینه و سوسکی و... از این جنگولک بازیا نداریم. مرد و مردونه آتیش درست می کنیم میریم تو آتیش! داستان سیاوش رو خوندید؟ ... آره! مثل همون!

   امسال دلمون لک زده بود برای یه چهارشنبه سوری مشدی. امسال زیر یه درخت آتیش درست کردیم. همه می گفتن بالای درخت آتیش گرفت. ولی اشتباه میکنن پایین درخت آتیش گرفته بود. چون سیبایی که رسیده بودن با یه تکون کوچولو طبق قانون جاذبه افتادن پایین و سوختن. بعدش طبق همون قانون جاذبه ی عاشق و معشوقی رفتن بالا و سوزوندن! چی رو سوزوندن!؟ معلومه دیگه! دل ما رو سوزوندن! اما سیبایی که کال بودن فقط حرارت آتیشو حس کردن. بعضیا هم اصلا سیب نبودن. شاخه ی درخت بودن به خاطر همین موندن تا بقیه سیبا یه تکیه گاهی داشته باشن. ولی آتیش دل همه رو سوزوند! هم دل سیبای اون درخت رو هم سیبای درختای دیگه رو! ولی خود درخت سالم موند. آخه درختش هیکلی بود. قوی و تنومند! پر میوه! سایش هم سنگین نبود!

   منو باش اونجایی که سوخت اصلا درخت نبود که! یه خیمه ی بزرگ بود! خیییییییلی بزرگ! دور تا دورش هم پر خار بود. بزار ببینم! نه! دور تا دورش خاری نبود! آخه شب قبل یه نفر همه ی خارای اطراف رو کنده بود. خیمه ش هم خیلی بزرگ نبود؛ کوچیک بود. فوق فوقش رو هم دیگه حساب کنی شاید ده دوازده تا زن و بچه حالا کمتر و بیشتر توش بودن. نمیدونم.... تاریخ ننوشته چند نفر تو خیمه بودن. شاید چشاش کور بوده! شایدم نخواسته بنویسه! شاید داشته آتیش رو میدیده. ولی اینو نوشت؛ اینو دید که، یه دختر سه ساله یا بزرگتر؛ چه میدونم!؟ یه دختر معصوم ... از خیمه دوید بیرون. آتیش پر چادرش رو گرفته بود. شاید هم به خاطر همون آتیش بود که تاریخ اون دختر رو دید.

اون روز ولی چهارشنبه سوری نبود. شب عید بود. بعدش هم شب یلدا.

« ما رأیتُ اِلا جَمیلاً »

 

* * *

 

آخر دیدی حاجتمو ازت گرفتم!؟!؟!؟
میون خیمه ی غمت آتش گرفتم!؟

کشته شدگان حادثه مسجد ارک میهمان امام حسین (ع) هستند.

مقام معظم رهبری

* * *

   همه جا را آتش گرفته بود. چند لحظه بعد جز اندکی خاکستر هیچ نبود.... دود و خون ... آتش مثل آب بود، مثل آب دریا، وقتی که نقش های ماسه ای کودکی را بی رحمانه در خود فرو می کشد. دیگر آمبولانسهای حمل مجروحین و شهدا در خیابانهای پر نیرنگ شهر گمشده بودند.

   خودش را به خواب زده بود. تو I.C.U گذاشته بودنش. چشماش بسته بود، اما مطمئنا نخوابیده بود. لبخندی چهره حمید را پوشانده بود. شاید این تفسیر آخرین نگاه بهت آلود اطرافیان بود.

آی شهدا! چرا همیشه تک خوری میکنید؟ مگه ما دل نداریم؟

   نه نداریم! اگر داشتیم که الان اینجا نبودیم. سید حمید کجا و ما کجا!؟ اونا مرد بودن. بزرگ بودن! البته من هم بزرگ(!) میشم…

آخـر یـه روز حـاجـتـمو ازت می گیرم
میام تو بین الحرمین برات می میرم


* * *

اهل دلی می گفت گریه بر امام حسین علیه السلام دل حضرت زهرا سلام الله علیها رو شاد میکنه و هر موقع گریه کننده ی اباعبدالله از دنیا میره حضرت صدیقه سلام الله علیها واسش گریه میکنه! ... خیلی ها! نه!؟

خوش به حالشون که با یا حسین یا حسین گفتن بین دو نماز به ملکوت اعلی رفتند!

 

* * *

 

پی نوشت:

مثل همیشه حال نامه لوتی خوندن داره. اینبار هم از جسارت هایی که به شهدا کردن (تو دانشگاهشون) گفته. «خدا صبرمان دهد!» حتما بخونیدش.

 

* * *

 

حرف آخر:

در مـاه صـفـر شـادی نـوروز حـــرام است
این واجب محض است که تشکیک ندارد

ماهی که در آن عمه سادات اسیر است
مـهـمـانـی و شـیـریـنـی و تـبـریـک نـدارد

 

 

حیدر مدد      

 


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شنبه 103 اردیبهشت 8

d
خانه c
d سجل c
d
نامه رسون c


خانه‌ی دوست کجاست!؟


به ذره گر نظر لطف بوتراب كند /// به آسمان رود و كار آفتاب كند


همسر مهربان
عرفه (حسین آقا)
عمداً (مهدی عزیزم)
مختصر (روح‌اله رحمتی‌نیا)
ترنج
راز خون (سجاد)
مشکوة
لب‏گزه
دیاموند

 


ارمیا نمایه

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آن ‌را تجربه می‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن ‌را در ریه‌‌ها فرو می‌بردند. اما هیچ‌‌وقت لازم نبود راجع به آن فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود. ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب ندارد. امام مثل آب بود. ماهی‌‌ها به‌‌‌جز آب چه ‌می‌دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد، تازه زمینی که آرام‌تر از دریاست، شروع می‌کند به تکان‌خوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه می‌شد نوشت که به ‌نحو ناجوری دست و پا می‌زند. تنش را به زمین می‌کوبد. گاهی به اندازه طول بدنش از زمین بالاتر می‌رود و دوباره به زمین می‌خورد. علم می‌گوید ماهی به خاطر دورشدن از آب، به دلایلی طبیعی، می‌میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می‌کند که ماهی از بی‌آبی به دلایلی طبیعی نمی‌میرد. ماهی به‌خاطر آب خودش را می‌کشد!

ارمیا / رضا امیرخانی


نوشته‌های قبلی
هفتای‌اول( بهمن83 تا آذر84 !!!)
هفتای‌دوم( آذر84 تا بهمن84)
هفتای‌سوم( بهمن و اسفند84)
هفتای‌چهارم(فروردین‏واردیبهشت 85)
هفتای‌پنجم( اردیبهشت و خرداد 85)
هفتای‌ششم( خرداد و تیر85)
هفتای‌هفتم( تیر و مرداد85)
هفتای هشتم(شهریورتاآبان85)
هفتای نهم( آبان 85 تا آخر 86)
هفتای دهم(بهار،تابستان و پاییز87)
هفتای یازدهم(اسفند87 تا مهر88)

 


آوای ارمیا


 


جستجو در متن وبلاگ


 


کل بازدیدها: 307606
بازدید امروز: 9

بازدید دیروز:25


اشتراک در خبرنامه
 
با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ باخبرشوید.