سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 ● مقتل - روایت یکم جمعه 85 خرداد 19 - ساعت 6:58 عصر - نویسنده: ارمیا معمر

خانه علی(ع) عزاخانه بود.
حسن(ع) و حسین(ع) از دوری پیامبر(ص) بی‌تابی می‌کردند.
و من آرام و قرار نداشتم.
اگر علی(ع) نبود و سیمای نورانی‌اش امیدم نمی‌بخشید؛
اگر حسن(ع) و حسین(ع) این‌قدر رنگ و بوی پیامبر(ص) را نداشتند؛
اگر زینب(س) با آن نگاه مادرانه و آسمانی روبرویم نمی‌نشست؛
نفس‌های سردی که در سینه‌ام فرو می‌رفت بازنمی‌گشت.
و آه‌های سوزان که از جانم برمی‌آمد،
هستی عالم را می‌سوزاند.

بیرون خانه غوغا بود.
و هر که می‌رسید خبر از فتنه و آشوب می‌آورد.
درون خانه را اما، هنوز بهت و ناباوری مصیبت،
ساکن نگه داشته بود.

سیل طغیان گویی از حضیض سقیفه
اندک اندک
به آستان اوج « بیت الله » زبانه می‌کشید.
بوی خسانت و جنایت
آرام آرام
فضای کوچه‌ها را پرمی‌کرد.

سروصدایی از پشت در روی علی(ع) را برگرداند.
فریاد شیطان بود از حلقوم غلامی بدکار و بد نام.
سیاهی فتنه بود انگار در چهره فرستاده ای شوم.
جسارتی بی سابقه بود،
پس از رحلت پیامبر(ص)
بر حرم دخترش و در پیشگاه محراب و مسجدش.
...

علی(ع) آرام و خشمگین
به در خیره ماند.
شیر خدا به خروش می‌آمد.
...
فریاد شیطان خاموشی نداشت.
کینه‌ها و عقده‌های فروخورده سالیان سرباز کرده بود.
بغض‌های بدر و احد و خیبر
گشوده می‌شد.

علی(ع) به من نگاه کرد؛
و من به کودکان مضطرب.
علی(ع) با نگاهش بچه‌ها را آرامش بخشید و پاسخشان گفت:
« بروید. من را بیعت سزاوار نیست. »

فریاد شیطان خاموشی نداشت
با علی:
« بیا و بیعت کن
وگرنه خانه را با هرکه در او هست به آتش می‌کشیم.»

گمان می‌کردم بی‌پروایی کنند، اما نه این‌قدر.
گمان می‌کردم حریم‌ها را بشکنند، اما نه این‌گونه.
منتظر بودم تا درون خود را خویش آشکار سازند، اما نه این‌قدر زود.
...
همچنان فریاد می‌زدند.

این بار من نالیدم.
« از خدا بترسید
و از پیامبرش حیا کنید.
از در این خانه دور شوید.»

گویی رفتند.
اما لختی نگذشت که
هیاهویشان دوباره فضا را آلود.
این بار گویی بوی فتنه آزارنده‌تر بود؛
و سیاهی طغیان افزون‌تر.
فریاد شیطان دوباره بر خانه وحی الهی سایه افکند.
شیطان به خدا سوگند می‌خورد!
در صدای خراشنده ابلیس
سخن از هیزم بود و آتش؛
که وحشیانه به در لگد می‌زد.
و گویی هنوز دز پی بهانه می‌گشت.
...
گفتم شاید به بهانه رویارویی با علی(ع)
از خطاب من پرهیز می‌کند.
چاره ای نبود.
از دختز پیامبر(س) که باید شرم می‌کردند.
چاره ای نبود.
از ناموس خدا که باید شرم می‌کردند.
چاره ای نبود.
خود برخاستم.
و در حالی که آرام قدم برمی‌داشتم،
پشت در رفتم.
...
ابلیس را گفتم:
« من دختر پیامبرم. نمی‌دانی؟
هنوز کفن پیامبر خشک نشده است.
و هنوز این در و دیوار بوی حضور آسمانیش را دارد.
از او شرم نمی‌کنید؟ »

دیگر باید بر می‌گشت.
دیگر باید می‌ترسید و خاموش می‌شد.
دیگر باید آرام می‌گرفت.
اما بی حیا فریاد زد:
« ما با زنها کاری نداریم. »
و نعره کشید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نمی‌دانم چه شد؛

نفهمیدم چه کرد؛

ندانستم چه پیش آمد؛

که از درون پیکرم،

« محسن » شکست

و من فرو ریختم...

 

 

 

بیت الاحزان / محمد رضا زائری

 

* * *

 

یاد «ایوب عشق» به خیر!

 

* * *

 

حرف آخر:

«اُف بر تو دنیای دَنی
در پیش چشمان علی(علیه‌السلام)
سیلی به زهراء(سلام‌الله‌علیها) می‌زنند؟؟؟»

اف بر تو دنیای دنی

اف بر تو دنیای دنی

اف بر تو دنیای دنی

...

 

 

حیدر مدد      

 


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شنبه 103 اردیبهشت 8

d
خانه c
d سجل c
d
نامه رسون c


خانه‌ی دوست کجاست!؟


به ذره گر نظر لطف بوتراب كند /// به آسمان رود و كار آفتاب كند


همسر مهربان
عرفه (حسین آقا)
عمداً (مهدی عزیزم)
مختصر (روح‌اله رحمتی‌نیا)
ترنج
راز خون (سجاد)
مشکوة
لب‏گزه
دیاموند

 


ارمیا نمایه

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آن ‌را تجربه می‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن ‌را در ریه‌‌ها فرو می‌بردند. اما هیچ‌‌وقت لازم نبود راجع به آن فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود. ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب ندارد. امام مثل آب بود. ماهی‌‌ها به‌‌‌جز آب چه ‌می‌دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد، تازه زمینی که آرام‌تر از دریاست، شروع می‌کند به تکان‌خوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه می‌شد نوشت که به ‌نحو ناجوری دست و پا می‌زند. تنش را به زمین می‌کوبد. گاهی به اندازه طول بدنش از زمین بالاتر می‌رود و دوباره به زمین می‌خورد. علم می‌گوید ماهی به خاطر دورشدن از آب، به دلایلی طبیعی، می‌میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می‌کند که ماهی از بی‌آبی به دلایلی طبیعی نمی‌میرد. ماهی به‌خاطر آب خودش را می‌کشد!

ارمیا / رضا امیرخانی


نوشته‌های قبلی
هفتای‌اول( بهمن83 تا آذر84 !!!)
هفتای‌دوم( آذر84 تا بهمن84)
هفتای‌سوم( بهمن و اسفند84)
هفتای‌چهارم(فروردین‏واردیبهشت 85)
هفتای‌پنجم( اردیبهشت و خرداد 85)
هفتای‌ششم( خرداد و تیر85)
هفتای‌هفتم( تیر و مرداد85)
هفتای هشتم(شهریورتاآبان85)
هفتای نهم( آبان 85 تا آخر 86)
هفتای دهم(بهار،تابستان و پاییز87)
هفتای یازدهم(اسفند87 تا مهر88)

 


آوای ارمیا


 


جستجو در متن وبلاگ


 


کل بازدیدها: 307602
بازدید امروز: 5

بازدید دیروز:25


اشتراک در خبرنامه
 
با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ باخبرشوید.