سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 ● غزل خداحافظی! جمعه 85 آبان 19 - ساعت 9:8 عصر - نویسنده: ارمیا معمر

صحبتای آخر:

(1) تا مدت نامعلومی این آخرین پست وبلاگه. ما هم رفتیم! فعلاً...

(2) این خانه را دوست دارم چون با عشق ساختمش! ...

(3) وبلاگ شهید ایلیا رو هم سپردم به یک آدم مطمئن.

(4) این پست را تقدیم می‌کنم به روح همه‌ی شهدا، به خصوص شهدای انقلاب و بالاخص معلم شهیدم آقای محمدجواد حسن‌زاده.

 

(بلندگوها روشن.)

* * *

 

 

 

در شـعـلـه و شـور عـشـق پـــروانـه‌صـفـت بـودنـد
تـــا کـرب‌وبـلا مـی‌رفـت آن بـــــال کـه بـگـشـودنـد

از آن هـمـه خـــون صـحـرا شـد بـاغ شقـــایـق‌هـا
در معرکه می‌رفتند با نغمه‌ی یا زهرا
(سلام‌الله‌علیها)

 

دیدند گلستان را در شعله چو ابراهیم(علیه‌السلام)
گـــفـتـــــنـد خـــداونـــدا آمـــــاده‌ی ایـن راهـــیـــم

هــرکس که سعادت داشت بر جبهه ارادت داشت
ایــن خـانـه مصفا بـود تـــا بـوی شـهـــادت داشت

 

دیـــدنـد شـکـــوفـا شـد گل‌هـــــای اجـــابـت زود
معـــــراج دعـــاهـاشـان در صـبـح دوکـــوهـه بـود

آن سینه‌ی پراحساس شد مست شمیم یـاس
تا القمه می‌رفتند با پرچم یا عبــاس
(علیه‌السلام)

 

بر غـنچه‌‏ی لب‌هاشان لبیک حسینی بود
امیـد دل آن‌ها لـبـخـنـد خـمـیـنـی(ره) بود

در مـعرکه‌هـا رفتند تـــا پـیـش خـــدا رفتند
بــــا تـشـنـه‌لـبـی آخـر تـــا کـرب‌وبـلا رفتند

 

گفتـــند که ما رفتیم از کـــرده‌ی خود شـادیم
این نهـــضت خـونـیـن را در دست شما دادیم

تـــــا زنده به ایمانیــــم تـــــا در خـط قـرآنیـــم
بــــا لطـف امـام عصـــر
(عج) در راه شهیدانیــم

 


من تشنه‌ی‌خورشیدم، در این شب‌بارانی
دل‌تنگ تـوام بـرگـرد، ای مــــاه جمـــارانی

ایام خوش‌آن روزی، که سینه‌حسینی بود
شـــــب‌ها دلم روشن، بـا نور خمینی بود

 

 

ما شـــــمع ولایت را، هستیــــم چو پروانه
در قـــــافله‌ی عشقیـم، بـا رهــــبـر فـرزانه

صد شکر که شیعه سر، در خط ولی دارد
ای عهد شکن کوفه، این خطه علـی دارد
 

 

 

 

* * *

 

 

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یـاد من آن سـرو خرامان نرود

 

 

حیدر مدد      


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 103 آذر 1

d
خانه c
d سجل c
d
نامه رسون c


خانه‌ی دوست کجاست!؟


به ذره گر نظر لطف بوتراب كند /// به آسمان رود و كار آفتاب كند


همسر مهربان
عرفه (حسین آقا)
عمداً (مهدی عزیزم)
مختصر (روح‌اله رحمتی‌نیا)
ترنج
راز خون (سجاد)
مشکوة
لب‏گزه
دیاموند

 


ارمیا نمایه

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آن ‌را تجربه می‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن ‌را در ریه‌‌ها فرو می‌بردند. اما هیچ‌‌وقت لازم نبود راجع به آن فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود. ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب ندارد. امام مثل آب بود. ماهی‌‌ها به‌‌‌جز آب چه ‌می‌دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد، تازه زمینی که آرام‌تر از دریاست، شروع می‌کند به تکان‌خوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه می‌شد نوشت که به ‌نحو ناجوری دست و پا می‌زند. تنش را به زمین می‌کوبد. گاهی به اندازه طول بدنش از زمین بالاتر می‌رود و دوباره به زمین می‌خورد. علم می‌گوید ماهی به خاطر دورشدن از آب، به دلایلی طبیعی، می‌میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می‌کند که ماهی از بی‌آبی به دلایلی طبیعی نمی‌میرد. ماهی به‌خاطر آب خودش را می‌کشد!

ارمیا / رضا امیرخانی


نوشته‌های قبلی
هفتای‌اول( بهمن83 تا آذر84 !!!)
هفتای‌دوم( آذر84 تا بهمن84)
هفتای‌سوم( بهمن و اسفند84)
هفتای‌چهارم(فروردین‏واردیبهشت 85)
هفتای‌پنجم( اردیبهشت و خرداد 85)
هفتای‌ششم( خرداد و تیر85)
هفتای‌هفتم( تیر و مرداد85)
هفتای هشتم(شهریورتاآبان85)
هفتای نهم( آبان 85 تا آخر 86)
هفتای دهم(بهار،تابستان و پاییز87)
هفتای یازدهم(اسفند87 تا مهر88)

 


آوای ارمیا


 


جستجو در متن وبلاگ


 


کل بازدیدها: 311460
بازدید امروز: 73

بازدید دیروز:11


اشتراک در خبرنامه
 
با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ باخبرشوید.