سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 ● جوجه تیغی بعد ماه رمضون! جمعه 85 آبان 5 - ساعت 3:22 عصر - نویسنده: ارمیا معمر

اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مَّعْرِضُونَ (انبیاء/1)

Their reckoning drawetch nigh for mankind, while they turn away in heedlessness.
Never cometh there unto them a new reminder from their Lord but they listen to it while they play. (Al-Anbiya /1 & 2)

* * *

   حیوون درست کرده عین چی! یکی از یکی دیگه خوشگل‌تر. نگاشون کن. هر کدومشون یه دنیا حرف واسه گفتن دارن. این همه خارجیا زحمت می‌کشن، می‌رن تو کوه و جنگل و بیابون، روزها الاف مثلا یه مارمولک می‌شن که ببینن تو کدوم سوراخ می‌ره؛ چی‌ می‌خوره؛ زن و بچش کجان! و... ماه‌ها وقت صرف می‌کنن تا بتونن یه فیلم درست کنن به نام «راز بقا». چه قدر هم خرج می‌کنن بی‌پیرا. که چی بشه؟ من و تو بیشینیم؛ حیوون ببینیم؛ سرگرم بشیم! دور و ورمون کم حیوون داریم...؛ لااله‌الاالله! تازه چه‌قدر هم مسخرشون می‌کنیم. دِ عقلت نمی‌رسه دیگه!
   همین ابوی بنده؛ نمی‌دونی چه‌قدر عاشق این‌جور فیلماست. مگر سرغذا باشه و صدای مامان بلند بشه که:
   - حاج‌آقـــــــا!؟ ناسلامتی داریم غذا می‌خوریما! این جَک و جونورا چیه!؟ بزنید اون‌ور حالمون به‌هم خورد!
   وگرنه عمراً بتونی بابا رو راضی کنی بزنه اون کانال! مدام هم زیر لب نُچ‌نُچ می‌کنه و  می‌گه «قدرت خدا رو ببین! چی خلق کرده!؟»
نمی‌دونم چه مَرَضیه؟ این مردا سنشون که بالا می‌ره عاشق این فیلما می‌شن!؟!؟!؟

   بگذریم... نمی‌دونم چه‌قدر با ماشین مسافرت رفتی. ‌دیدی کنار جاده چه‌قدر تابلو گذاشتن؟ راه مشخصه‌ها؛ مسیر آسفالت شده و خط کشی‌هاش هم برق می‌زنه. هر آدمی که حداقل یه چشم سالم داشته باشه راه رو از بیراهه تشخیص می‌ده. ولی باز تا دلت بخواد گوشه و کنار تابلو گذاشتن.

 جاده باریک می‌شود.
با دنده سنگین حرکت کنید. (بچّه تابلو رو درست بخون.)
کیپ رایت. (خارجیشو نگفتم که.)
پیچ به سمت راست.
سبقت ممنوع.
عبور حیوانات اهلی
و...

   به خاطر چیه؟ چون «سرعت ماشینا زیاده.» «اعتباری هم به راننده‌هاش نیست.» «قرار هم هست صحیح و سالم برسیم به مقصد.»
پس این تابلوها نیازه.

   این حیوونا هم تابلوهای خدا هستن. دیروز داشتم به دوتاشون فکر می‌کردم. یکیش همین جناب جوجه تیغی. نگاش کن:

http://ermiya.persiangig.com/image/Joujetighi.jpg

   تا یه ذره احساس خطر می‌کنه، فوری چمباده می‌زنه! می‌ره تو خودش! خودشو بغل می‌گیره! انگاری یه چیز با ارزش رو قایم کرده باشه؛ نمی‌زاره دست هیچ کسی بهش برسه. تیغ‌هاش رو هم به نشونه‌ی اعلام مقاومت بالا می‌بره. یعنی من کم نمیارم!
   یا مثلاً این حضرت لاک‌پشت. پرحوصله‌ترین حیوون دنیا! فوری می‌ره تو لاک خودش. البته مثل جوجه تیغی جسور نیست. شایدم کمی ترسو باشه. ولی همینشم خوبه. انگاری اونم یه چیز با ارزش واسه قایم کردن داره!
   خدا بی‌خودی اینا رو خلق نکرده. هر مخلوق یه آیته. یه نشونه. یه تابلو! تو جاده‌ی زندگی.
   خدا اینا رو خلق کرده که بگه: آهاااای ارمیااااا! از جوجه تیغی کمتر نباشیا! نگاش کن! با ارزش ترین چیزی که بهش دادم جونشه! نگا کن چه جوری حفظش می‌کنه.
   نه... خداوکیلی!؟ چه‌قدر از این حیوونا یاد می‌گیریم!؟ نکنه «بَل هُم أضَل» بشیم.
   یک مااااه تموم خدا شیطون رو به بند کشید. به دست و پاهاش قل و زنجیر زد که مبادا مهمونیش به‌هم بخوره. مهمونی‌ای که برا من و تو به راه انداخته بود. آخر مهمونی هم به هممون یه گوهر خیلی قشنگ داد و گفت برید تا سال بعد مواظبش باشید.
   شیطونم که اِندِ حسادت! چشِ دیدن ما رو نداره؛ چه برسه به این‌که ببینه خدا کلی هم تحویلمون گرفته. تا از بند رها می‌شه میوفته به جون آدما. اینجاست که باید یاد جوجه تیغی بیوفتی!
   نمی‌خواد با شیطون بجنگی. اگه باهاش یقه‌به‌یقه بشی، خیییییییلی راحت گولت می‌زنه. تو یه چشم به هم زدن گوهرتو می‌قاپه و تا بخوای به‌خودت بجنبی فِلِنگو بسته و... داداش زاییدی!
   فقط اون گوهر رو محکم بچسبون به سینت، چمباده بزن، تیغات رو هم هوا کن! بقیشو بسپر به خدا!

پایان مهمانی.
رمضان سفر خوبی را برای شما آرزو می‌کند.
به امید دیدار.
...
جاده باریک می‌شود.
احتمال ریزش سنگ.
هنگام بارندگی جاده لغزنده است.
کمربندهای ایمنی را ببندید.
عبور شیطان.
جوجه تیغی!
 یا علی!

 

* *‌ *

 

از وقتی شیطان را آزاد گذاشتی، برای تک‌تک لحظاتم برنامه دارد. تو برایم چه برنامه‌ای داری؟

 

 

حیدر مدد      

 


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دوشنبه 103 آذر 5

d
خانه c
d سجل c
d
نامه رسون c


خانه‌ی دوست کجاست!؟


به ذره گر نظر لطف بوتراب كند /// به آسمان رود و كار آفتاب كند


همسر مهربان
عرفه (حسین آقا)
عمداً (مهدی عزیزم)
مختصر (روح‌اله رحمتی‌نیا)
ترنج
راز خون (سجاد)
مشکوة
لب‏گزه
دیاموند

 


ارمیا نمایه

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آن ‌را تجربه می‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن ‌را در ریه‌‌ها فرو می‌بردند. اما هیچ‌‌وقت لازم نبود راجع به آن فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود. ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب ندارد. امام مثل آب بود. ماهی‌‌ها به‌‌‌جز آب چه ‌می‌دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد، تازه زمینی که آرام‌تر از دریاست، شروع می‌کند به تکان‌خوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه می‌شد نوشت که به ‌نحو ناجوری دست و پا می‌زند. تنش را به زمین می‌کوبد. گاهی به اندازه طول بدنش از زمین بالاتر می‌رود و دوباره به زمین می‌خورد. علم می‌گوید ماهی به خاطر دورشدن از آب، به دلایلی طبیعی، می‌میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می‌کند که ماهی از بی‌آبی به دلایلی طبیعی نمی‌میرد. ماهی به‌خاطر آب خودش را می‌کشد!

ارمیا / رضا امیرخانی


نوشته‌های قبلی
هفتای‌اول( بهمن83 تا آذر84 !!!)
هفتای‌دوم( آذر84 تا بهمن84)
هفتای‌سوم( بهمن و اسفند84)
هفتای‌چهارم(فروردین‏واردیبهشت 85)
هفتای‌پنجم( اردیبهشت و خرداد 85)
هفتای‌ششم( خرداد و تیر85)
هفتای‌هفتم( تیر و مرداد85)
هفتای هشتم(شهریورتاآبان85)
هفتای نهم( آبان 85 تا آخر 86)
هفتای دهم(بهار،تابستان و پاییز87)
هفتای یازدهم(اسفند87 تا مهر88)

 


آوای ارمیا


 


جستجو در متن وبلاگ


 


کل بازدیدها: 311625
بازدید امروز: 1

بازدید دیروز:42


اشتراک در خبرنامه
 
با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ باخبرشوید.