... ، تولد ، زندگی ، مرگ ، ... اختیاری بین دو اجبار! و کلی اجبار در این اختیار! مثل ساختمونی که میدونم تو طرحه(!) ولی یه عالمه خرجش میکنم! همین روزاست که شهرداری بیاد اتوبانش کنه! ولی من بییخیااااااال...
* * *
پینوشت:
1) دیگه شنیدن خبر مرگ دوستان برام عادی شده! ... اگه دوستمی حواست باشه! مخصوصاً اگه پسر خیلی گلی هستی! مثل سید محمدحسین ... روز محشر اگه دیدینش که یه تاج رو سرشه تعجب نکنید! آخه مؤذن بوده...!
2) اگه اون سهنقطهی بعد از مرگ نبود و خدا، کدوم شیرپاک خوردهای حاضر بود این اختیار اجبارآلود رو قبول کنه!!؟
امام مثل بقیه نبود. با همه فرق میکرد. امام
مثل هوا بود. همه آن را تجربه میکردند. به
نحو مطبوعی، عمیقاً آن را در ریهها فرو
میبردند. اما هیچوقت لازم نبود راجع به آن
فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود.
ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب
ندارد. امام مثل آب بود. ماهیها بهجز آب
چه میدانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی
ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد، تازه
زمینی که آرامتر از دریاست، شروع میکند به
تکانخوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه میشد
نوشت که به نحو ناجوری دست و پا میزند. تنش
را به زمین میکوبد. گاهی به اندازه طول بدنش
از زمین بالاتر میرود و دوباره به زمین
میخورد. علم میگوید ماهی به خاطر دورشدن از
آب، به دلایلی طبیعی، میمیرد. اما هر کس یک
بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد،
تصدیق میکند که ماهی از بیآبی به دلایلی
طبیعی نمیمیرد.
ماهی بهخاطر آب خودش را میکشد!