سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 ● نار پنج شنبه 87 شهریور 28 - ساعت 1:26 صبح - نویسنده: ارمیا معمر

سبحانک یا الله، تعالیت یا رحمن، اجرنا من النار یا مجیر
سبحانک یا رحیم، تعالیت یا کریم، اجرنا من النار یا مجیر
...... .. ...، ...... .. ....، اجرنا من النار یا مجیر
.
.
.
شمارش معکوس برای تقدیر یک سال! استرسی بدتر از استرس شبای امتحان! و دلهرهای شدیدتر از دلهرهی شنیدن خبرای مهم! شاید برای همه... حتی ملائکه! و سوال مشترکمون: چی میخواد بشه؟
سبحانک یا لا اله الا انت
الغوث
الغوث
خلصنا من النار یا رب...
تصور اینکه دور تا دورم آتشه برام وحشتناکه! چه برسه به لمس کردنش! شهری که توش زندگی میکنم آتشه؛ محلی که توش کار میکنم آتشه؛ خونهای که توش زندگی میکنم؛ لباسی که میپوشم؛ حتی غذایی که میخورم... چشام پر از آتشه؛ گوشام آتشه؛ زبونم، دستام، پاهام، ذهنم، ... حتی، حتی ... نه! قلبمم تو آتشه؟؟
خیلی میترسم! خیلی ... یعنی چی میخواد بشه؟ ... خدا! ... اجرنا من النار یا مجیر...
خدا رو شکر نگفتن کدوم شب شب اصلیه! وگرنه خیلیا اون شب از ترس سکته میکردن!
وایسا ببینم! نگفتن کدوم شب، شب قدره؟ پس اون چی بود که گفتن: لیلة القدر هی الفاطمه...؟

 

پی نوشت:
یک)
به جای یک سالش بگذارید سه سال...

دو) من موندم تو کار اون بدبختی که با چنین استرس و دلهرهای، درست در زمان بررسی پروندهها، اون زمانی که پیشنویس مقدرات همه‌ی عالم -از جمله خودش- رو نوشته بودند؛ زد و فَرقِ تعیین کننده‌ی مقدرات و امضاء کنندهی پروندهها رو دو نیم کرد. با شمشیر زهرآگینی که هزار درهم بابت زهرش داده بود، هزار درهم برای شمشیرش...

عشق علی، عاشق علی، معشوق علی
حق علی و مشق علی سرمشق علی

لیلة القدر است ملاقات علی شد با علی
میزبان باشد علی؛ مهمان علی، هو یا علی

سه) شنیدم تو نجف دارن یه صحن میسازن به نام صحن حضرت زهرا (سلاماللهعلیها). دستشون درد نکنه! ایشالا یه روز هم ...

کاش از قلبم به قبرش راه داشت
کاش زهرا(س) هم زیارتگاه داشت

 

 

حیدر مدد       


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چهارشنبه 103 آذر 7

d
خانه c
d سجل c
d
نامه رسون c


خانه‌ی دوست کجاست!؟


به ذره گر نظر لطف بوتراب كند /// به آسمان رود و كار آفتاب كند


همسر مهربان
عرفه (حسین آقا)
عمداً (مهدی عزیزم)
مختصر (روح‌اله رحمتی‌نیا)
ترنج
راز خون (سجاد)
مشکوة
لب‏گزه
دیاموند

 


ارمیا نمایه

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آن ‌را تجربه می‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن ‌را در ریه‌‌ها فرو می‌بردند. اما هیچ‌‌وقت لازم نبود راجع به آن فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود. ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب ندارد. امام مثل آب بود. ماهی‌‌ها به‌‌‌جز آب چه ‌می‌دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد، تازه زمینی که آرام‌تر از دریاست، شروع می‌کند به تکان‌خوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه می‌شد نوشت که به ‌نحو ناجوری دست و پا می‌زند. تنش را به زمین می‌کوبد. گاهی به اندازه طول بدنش از زمین بالاتر می‌رود و دوباره به زمین می‌خورد. علم می‌گوید ماهی به خاطر دورشدن از آب، به دلایلی طبیعی، می‌میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می‌کند که ماهی از بی‌آبی به دلایلی طبیعی نمی‌میرد. ماهی به‌خاطر آب خودش را می‌کشد!

ارمیا / رضا امیرخانی


نوشته‌های قبلی
هفتای‌اول( بهمن83 تا آذر84 !!!)
هفتای‌دوم( آذر84 تا بهمن84)
هفتای‌سوم( بهمن و اسفند84)
هفتای‌چهارم(فروردین‏واردیبهشت 85)
هفتای‌پنجم( اردیبهشت و خرداد 85)
هفتای‌ششم( خرداد و تیر85)
هفتای‌هفتم( تیر و مرداد85)
هفتای هشتم(شهریورتاآبان85)
هفتای نهم( آبان 85 تا آخر 86)
هفتای دهم(بهار،تابستان و پاییز87)
هفتای یازدهم(اسفند87 تا مهر88)

 


آوای ارمیا


 


جستجو در متن وبلاگ


 


کل بازدیدها: 311679
بازدید امروز: 12

بازدید دیروز:16


اشتراک در خبرنامه
 
با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ باخبرشوید.