سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 ● عشق چهارشنبه 88 مرداد 28 - ساعت 7:19 عصر - نویسنده: ارمیا معمر

 

مرا عهدی ست با جانان که تا جان در بدن دارم

هــواداران کــویــش را چو جـان خـویـشـتـن دارم

و اما عشق...

همان توحیدی که در عین وحدت مراتب و منازل بسیار دارد. گویی آفریده شدیم برای عشق ورزیدن؛ عاشق بودن؛ عشق به یک معشوق. و اگر هدف از خلقت جز عشق بود تکامل معنی پیدا نمی‏کرد. «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون» و تو ای انسان چگونه می‏خواهی کسی را که عاشقش نیستی عبادت کنی!؟

و اما عشق...

همان امانتی که از ازل برگردن ما نهادند. و نپرسیدیم چرا آسمان‏ها و زمین قبول نکردند!؟ کوه‏ها و دریاها و حتی ملائکه‏ی مقرب پروردگار! گوئی هیچ مخلوقی جز انسان خاکی آن‏جا نبود که بدون عاقبت اندیشی قالو بلی بگوید!

و اما عشق...

همان پیوندی که یک ماه است بدون در نظر گرفتن عقل معاش به یکی از جلوه‏های رحمت الهی «بله» گفتیم! و از آن‏جا که هر مخلوقی زوج آفریده شده و فرد یگانه کسی جز پروردگار بی‏همتا نیست دست در دست یکدیگر زندگی مشترک خود را با توکل بر خدا و با استعانت از امام زمانمان آغاز کزدیم! و از شهدای همیشه زنده‏ای که بانی آشنائی و ازدواجمان شدند می‏خواهیم راه و روش عشق‏ورزی که همان عبادت کردن است را به همه‏ی ما جوانان بیاموزند و در طی مسیر عاشقی یاریمان کنند!

و اما ...
امروز! بالاخره فرصت کردم در اولین ماه‏گرد ازدواجمان به ارمیایی که دلم برایش تنگِ تنگ شده بود (مثل لوله خودکار!) سر بزنم و به همگی اعلام کنم
وبلاگ گذرگاه رفتن، همسر، همسفر، همراه، تاج سر، یار و یاور و رفیق شفیق وبلاگ ارمیاست و احترامش بر همگان واجب است!

امام ارمیا(!)

 

* * *


پی نوشت:

(1) نمی‌دونم آدم هم قبل از اینکه بله بگوید مثل ما از بزرگترهایش اجازه گرفت یا نه!؟
لابد گرفته دیگه...! چون بدون اجازه‌ی «علی» اصلاً نمی‌تونسته لب از لب باز کنه!

(2) اگر سفره‌ی خدا ماه روزه است و سفره‌ی امام حسین ماه محرم، سر سفره‌ی امام حسین کسانی را راه می‌دهند که سر سفره‌ی خدا هم راهشان نمی‌دهند...!

رمضان است و سر خوان خدا یار کجاست...!؟

 

 

حیدر مدد      

 


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پنج شنبه 103 آذر 1

d
خانه c
d سجل c
d
نامه رسون c


خانه‌ی دوست کجاست!؟


به ذره گر نظر لطف بوتراب كند /// به آسمان رود و كار آفتاب كند


همسر مهربان
عرفه (حسین آقا)
عمداً (مهدی عزیزم)
مختصر (روح‌اله رحمتی‌نیا)
ترنج
راز خون (سجاد)
مشکوة
لب‏گزه
دیاموند

 


ارمیا نمایه

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آن ‌را تجربه می‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن ‌را در ریه‌‌ها فرو می‌بردند. اما هیچ‌‌وقت لازم نبود راجع به آن فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود. ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب ندارد. امام مثل آب بود. ماهی‌‌ها به‌‌‌جز آب چه ‌می‌دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد، تازه زمینی که آرام‌تر از دریاست، شروع می‌کند به تکان‌خوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه می‌شد نوشت که به ‌نحو ناجوری دست و پا می‌زند. تنش را به زمین می‌کوبد. گاهی به اندازه طول بدنش از زمین بالاتر می‌رود و دوباره به زمین می‌خورد. علم می‌گوید ماهی به خاطر دورشدن از آب، به دلایلی طبیعی، می‌میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می‌کند که ماهی از بی‌آبی به دلایلی طبیعی نمی‌میرد. ماهی به‌خاطر آب خودش را می‌کشد!

ارمیا / رضا امیرخانی


نوشته‌های قبلی
هفتای‌اول( بهمن83 تا آذر84 !!!)
هفتای‌دوم( آذر84 تا بهمن84)
هفتای‌سوم( بهمن و اسفند84)
هفتای‌چهارم(فروردین‏واردیبهشت 85)
هفتای‌پنجم( اردیبهشت و خرداد 85)
هفتای‌ششم( خرداد و تیر85)
هفتای‌هفتم( تیر و مرداد85)
هفتای هشتم(شهریورتاآبان85)
هفتای نهم( آبان 85 تا آخر 86)
هفتای دهم(بهار،تابستان و پاییز87)
هفتای یازدهم(اسفند87 تا مهر88)

 


آوای ارمیا


 


جستجو در متن وبلاگ


 


کل بازدیدها: 311422
بازدید امروز: 35

بازدید دیروز:11


اشتراک در خبرنامه
 
با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ باخبرشوید.