اصلاً نوزاد حرمت داره. فرقی نمیکنه اون نوزاد کی باشه. بچهای باشه که مادر از ترس کشته شدن نوزادش اونو با صندوقچهای توی آب بندازه و بچه یه راست بره تو دل دشمن درجه یکش؛ اما همون دشمن سنگدل، دلش نرم میشه و اون نوزاد رو بزرگ میکنه! شاید به خاطر این ملاطفتی که فرعون در حق موسی کرد خدا به پیامبرش فرمود: «فقولا له قولاً لــَّیــِّناً لعله یتذکر أو یخشی» (با فرعون به نرمی سخن بگوئید...)
یا نوزادی باشه که مادرش هفت مرتبه بین دو کوه هروله کنه و هربار سراب ببینه؛ ولی خدا از زیر پاهای نوزاد چشمهای جاری کنه که بعد از هزاران سال حاجیا از اون چشمه برای شفا آب سوغات ببرن.
یا نوزادی باشه که بدون پدر به دنیا اومده باشه و با زبون گرفتن، مادر روزهدارش رو از موضع تهمت نجات بده.
یا نوزادی باشه که با دنیا اومدنش و به حرمتش آتشکدهای بعد از هزاران سال خاموش بشه، طاق بزرگی فرو بریزه، دریاچهی خشکیدهای دوباره پرآب بشه و خیلی اتفاقات مهم دیگه تو دنیا بیوفته.
یا نوزاد سه روزهای باشه که به حرمتش دیوار خانه خدا مجدد شکافته میشه و در آغوش پیامبرش میگه: از انجیل برات بخونم!؟ تورات!؟ یا قرآنی که هنوز نازل نشده!؟
یا نوزادی که در رحم با مادرش سخن میگفت و به مادر میفرمود اگه زنان مکه تنهات گذاشتن غصه نخور! من مونستم.
یا نوزادی که سه روز آسمونیا اونو پیش خودشون بردن و به جای لباسی که مادر از پشم شتر براش بافته بود حریر بهشتی تنش کردند.
فرقی نمیکنه نوزاد کی باشه. ولی باشه، نبی باشه، امام یا امامزادهای؛ یا حتی یه نوزاد معمولی. بالاخره نوزاد حرمت داره. بابا...! اگه یه طلبکار بره در خونه بدهکاری، با عصبانیت در بزنه، بدهکار با بچه شیرخوارش بیاد دم در، طلبکار دلش نرم میشه و هرچهقدر هم بدخو باشه باز به حرمت اون نوزاد به باباش فرصت میده! «- باشه حالا بعداً پولمو بده...»
* * *
زره از تن بیرون کرد؛ امامه پیامبر را بر سر گذاشت، عبای پیامبر، شتر پیامبر... قرآن بر سر... «- حرامی را حلال کردم؟ حلالی را حرام کردم؟ خونی از شما بر گردن من است؟...» افاقه نکرد. ... رفت و دوباره بازگشت. ... حسین(ع) زیر عبایش چه پنهان کرده که حرمتش از قرآن بیشتره!؟ ... «- آبش ندید میمیره! بدید هم میمیره!» ...
بابا...! طلبکار هرچهقدر هم بد خو باشه به بدهکارش فرصت میده...!
السلام علی من هتک حرمته
الهی بدم المظوم
حیدر مدد