سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 ● دیدار با مقام معظم رهبری دوشنبه 84 آذر 28 - ساعت 7:7 عصر - نویسنده: ارمیا معمر

   اینجا هوا ابریه و بارون هم نم نم می باره! افتخاری و اسپیکرها هم مشغول هستند:

تنیده یاد تو ...
تنیده یاد تو، در تار و پودم!
بود لبریز از ...
بود لبریز از، عشقت وجودم!
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام ...!
فدای نام تو، بود و نبودم!
.
.
.

   وصف الحال منه!
   دارم به درخت اناری که تو حیاطه نگاه می کنم. همه ی برگاش ریخته و فقط اناراش مونده! این درخت رو دو سال پیش با ایلیا کاشتیم. این اولین سالیه که ثمر داده. دلم نمیاد بدون ایلیا اناراشو بچینم!
   عجب هوای دلگیریه! ایلیا عاشق قدم زدن یا کوهپیمایی تو این هوا بود!
   گفتم کوهنوردی... ما تقریبا هر جمعه با رفقا می رفتیم کوه. یکی دو سال پیش بود، یه روز جمعه تو کوه ... آقا هم اومده بودن. ایلیا طبق معمول جلوتر از همه بود با اینکه آسم داشت و.... زیارت عاشورا رو حفظ بود. داشت زیارت عاشورا می خوند و می رفت بالا. تو حال و هوای خوش خودش بود که یه دفعه سرشو بلند کرد و آقا رو مقابل خودش دید! ایشون داشتن برمیگشتن. نمی دونم! نمیدونم چه حرفایی بینشون رد و بدل شد. ما خیلی عقب تر بودیم.
   وقتی بهشون رسیدیم، بعد از اینکه یه مقداری با هم گپ زدیم، موقع خداحافظی، آقا دستشونو  گذاشتن رو شونه ی ایلیا و گفتن: «مواظب این دوستتون باشید و قدرشو بدونید!»

***

   ...

ندارم چون متاعی دیگر ای عشق
بگیــــر انگشت و این انگشتر از من

 

(از خاطرات یکی از دوستان شهید ایلیا)

 

***

حرف آخر:

«اگرچه عقل نیز، اگر پیوند خویش را با سرچشمه ی عقل نبریده باشد، بی تردید عشق را در راهی که می رود تصدیق خواهد کرد. آنجا دیگر میان عقل و عشق فاصله ای نیست! » (شهید سید مرتضی آوینی)

 

مطلب بعدی: حج شهید ایلیا (به خوانندگان لوح دل پیشنهاد می کنم حتما مطلب بعدی رو  بخونن!)

 

حیدر مدد


 

نظرات شما ( )

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دوشنبه 103 آذر 5

d
خانه c
d سجل c
d
نامه رسون c


خانه‌ی دوست کجاست!؟


به ذره گر نظر لطف بوتراب كند /// به آسمان رود و كار آفتاب كند


همسر مهربان
عرفه (حسین آقا)
عمداً (مهدی عزیزم)
مختصر (روح‌اله رحمتی‌نیا)
ترنج
راز خون (سجاد)
مشکوة
لب‏گزه
دیاموند

 


ارمیا نمایه

امام مثل بقیه نبود. با همه فرق می‌کرد. امام مثل هوا بود. همه آن ‌را تجربه می‌کردند. به نحو مطبوعی، عمیقاً آن ‌را در ریه‌‌ها فرو می‌بردند. اما هیچ‌‌وقت لازم نبود راجع به آن فکر کنند. هوا ماندنی است. امام دریا بود. ماهی حتی اگر نهنگ هم باشد، درکی از خارج آب ندارد. امام مثل آب بود. ماهی‌‌ها به‌‌‌جز آب چه ‌می‌دانند؟ تمام زندگیشان آب است. وقتی ماهی از آب جدا شود، روی زمین بیفتد، تازه زمینی که آرام‌تر از دریاست، شروع می‌کند به تکان‌خوردن. ماهی دست و پا ندارد! وگرنه می‌شد نوشت که به ‌نحو ناجوری دست و پا می‌زند. تنش را به زمین می‌کوبد. گاهی به اندازه طول بدنش از زمین بالاتر می‌رود و دوباره به زمین می‌خورد. علم می‌گوید ماهی به خاطر دورشدن از آب، به دلایلی طبیعی، می‌میرد. اما هر کس یک بار بالا و پایین پریدن ماهی را دیده باشد، تصدیق می‌کند که ماهی از بی‌آبی به دلایلی طبیعی نمی‌میرد. ماهی به‌خاطر آب خودش را می‌کشد!

ارمیا / رضا امیرخانی


نوشته‌های قبلی
هفتای‌اول( بهمن83 تا آذر84 !!!)
هفتای‌دوم( آذر84 تا بهمن84)
هفتای‌سوم( بهمن و اسفند84)
هفتای‌چهارم(فروردین‏واردیبهشت 85)
هفتای‌پنجم( اردیبهشت و خرداد 85)
هفتای‌ششم( خرداد و تیر85)
هفتای‌هفتم( تیر و مرداد85)
هفتای هشتم(شهریورتاآبان85)
هفتای نهم( آبان 85 تا آخر 86)
هفتای دهم(بهار،تابستان و پاییز87)
هفتای یازدهم(اسفند87 تا مهر88)

 


آوای ارمیا


 


جستجو در متن وبلاگ


 


کل بازدیدها: 311642
بازدید امروز: 18

بازدید دیروز:42


اشتراک در خبرنامه
 
با ارسال فرم فوق می‌توانید از به‌روز شدن وبلاگ باخبرشوید.