به ذره گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمـان رود و کار آفتاب کند
سلام علیکم
چند شب پیش آدرس اینجا رو از یکی از دوستان گرفتم. وقتی خوندم بغض اجازه حرف زدن رو ازم گرفت! ولی الان فقط دو جمله میتونم بگم: اسلام جز دین محبت نیست! - اگر بر لوح دل شما هم نقشی مانند الف قامت یار شکل گرفت محکم آن را بچسبید و ولش نکنید!
یا مهدی
حیدر مدد
* * *
سلام ایلیا جان...
* * *
پی نوشت:
این روز ها تو یه سخنرانی به یه تعریف جالب از تقوی بر خوردم!
می گفت: تقوی یعنی این که خودت رو برای کسی و به خاطر کسی نگه داری!
بعد می گفت عشقی که بافته و ساخته ی خیال ما آدمهاست به اضافه کلی افزدونی میشه تقوی.
مثلا یه آدم می ره می جنگه، بیمار میشه، مفقود می شه و یا ...، یه آدم دیگه تا موقع برگشتن اون آدم قبلیه صبر می کنه. بین اطرافیان هم می پیچه که فلانی خودش رو برای فلانی نگه داشته!
این تو زبون شعرا و ادبی نویس ها «عشق» تعبیر میشه. البته خدا بهش می گه «تقوی». تازه برای این که یه همچین عشق تجلی پیدا کنه کلی پیش زمینه میخواد، اول باید یه نفری باشه که تو دوستش داشته باشی، بعد بذاره بره، بعد تو علی رغم کنایه های اطرافیان به خاطر علاقه ات مدتی صبر کنی! تازه تهش هم معلوم نمی شه خودش میاد؟ یا خبرش!
اما مفهوم تقوی که گفتیم برتر از عشقه ضمن این که اون درد سر ها رو هم نداره، تهش هم آدم میدونه که به نتیجه می رسه!
اون چیزایی که میخواستم بنویسم ، نیومد سرِ قلم، این متن رو هم همین طوری نیمه کاره می ذاریم میمونه.
باقی اش برای بعد.
یا علی
*
متن بالا از نوشته های حسین آقا بود که خیلی وقت پیش به گروه فرستاده بودن!
نتیجه: (همون چیزی که گفتم!) اسلام جز دین محبت نیست! ... صلیوات!
* * *
حرف آخر:
بی مزد بود و منّت، هر خدمتی که کردم
یا رب مبـــــاد کس را مخـدوم بی عنایت!
حیدر مدد